
yoke



yoke /jəʊk $ joʊk/ noun [countable]
yoke verb [transitive]
قسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود، قید، یوخ، یوغ (سکان)، دهانه، دوشاخه استقرار، (yolk) زرده تخم مرغ، (زیست شناسی) محتویات نطفه، اسارت، بندگی عبودیت، در زیر یوغ آوردن، جفت کردن، وصل کردن، مهندسی: هسته ترانسفورماتور، کامپیوتر: جفت یا گروهی از هدهای خواندن، نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و بر روی دو یا چند شیار نوار یا دیسک مغناطیسی حرکت می کنند، مهندسی: یوغ، عمران: پشت بند قالب در موقع بتن ریزی، معماری: طوق، نظامی: پایه استقرار، علوم دریایی: یوغ
▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼
Advanced Persian Dictionaryمهندسی: قسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود، جفت یا گروهی از هدهای خواندن، نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و بر روی دو یا چند شیار نوار یا دیسک مغناطیسی حرکت می کنند،
کامپیوتر: قید، یوخ، هسته ترانسفورماتور،
مهندسی: یوغ،
سکان، : علوم دریایی: دهانه، طوق،
معماری: یوغ، دوشاخه، دوشاخه استقرار، پایه استقرار،
نظامی: پشت بند قالب در موقع بتن ریزی،
عمران: یوغ،
الکترونیک) yolk (: زرده تخم مرغ، (زیست شناسی) محتویات نطفه، یوغ، اسارت، بندگی عبودیت، در زیر یوغ آوردن، جفت کردن، وصل کردنقسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود، جفت یا گروهی از هدهای خواندن، نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و بر روی دو یا چند شیار نوار یا دیسک مغناطیسی حرکت می کنند،
کامپیوتر: قید، یوخ، هسته ترانسفورماتور،
مهندسی: یوغ،
سکان، : علوم دریایی: دهانه، طوق،
معماری: یوغ، دوشاخه، دوشاخه استقرار، پایه استقرار،
نظامی: پشت بند قالب در موقع بتن ریزی،
عمران: یوغ،
الکترونیک) yolk (: زرده تخم مرغ، (زیست شناسی) محتویات نطفه، یوغ، اسارت، بندگی عبودیت، در زیر یوغ آوردن، جفت کردن، وصل کردن
[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲
Synonyms & Related Wordsyoke[noun]Synonyms: bondage, enslavement, helotry, peonage, serfage, serfdom, servility, servitude, slavery, thralldom, bond, knot, ligament, ligature, link, nexus, tie, vinculum
[verb]Synonyms: hitch, couple, harness, join, associate, combine, conjoin, conjugate, connect, link, unite, wed
[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲
English DictionaryI. yoke1 /jəʊk $ joʊk/
noun [countable][
Language: Old English;
Origin: geoc]
1. a wooden bar used for keeping two animals together, especially cattle, when they are pulling heavy loads
2. a frame that you put across your shoulders so that you can carry two equal loads which hang from either side of it
3. the yoke of something literary something that restricts your freedom, making life difficult:
the yoke of tradition4. a part of a skirt or shirt just below the waist or collar, from which the main piece of material hangs in folds
[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲
II. yoke2 verb [transitive]1. to put a yoke on two animals
2. to closely connect two ideas, people, or things
yoke something to something
Beauty is forever yoked to youth in our culture. [TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲