interaction ●●●●●
Oxford CEFR | B2ACADEMICWRITINGIELTS
in‧ter‧ac‧tion /ˌɪntərˈækʃən/ noun [uncountable and countable]
تعامل
برهم کنش، عمل متقابل، کنش متقابل، تفاعل، اثر متقابل، فعل و انفعال، کامپیوتر: فعل و انفعال، معماری: برهم کنش، شیمی: بر هم کنش، روانشناسی: تعامل، زیست شناسی: بر هم کنش، ورزش: اثر متقابل، نظامی: عکس العمل متقابل
▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼
Advanced Persian Dictionaryصنایع: تعامل، فعل و انفعال
مهندسی: فعل و انفعال،
کامپیوتر: کنش متقابل، بر هم کنش،
زیست شناسی: بر هم کنش،
شیمی: برهم کنش، اثر متقابل،
تربیت بدنی: میانکش، برهم کنش،
معماری: عمل متقابل، عکس العمل متقابل،
نظامی: کنش متقابل، تفاعل، تعامل،
روانشناسی: اثر متقابل، فعل و انفعال
کامپیوتر: فعل و انفعال
[TahlilGaran] Persian Dictionary ▲
English Dictionary
Collocationsinteraction noun ADJ. complex | informal | social | human | face-to-face, group | classroom INTERACTION + NOUN processes the interaction processes of chimpanzees PREP. ~ among Informal interaction among employees is seen as part of the ongoing training process.
~ between the complex interaction between animals and their environment
~ with What is her interaction with her boss like?
~ within interaction within the group PHRASES patterns of interaction Specific patterns of interaction in the family have been observed. [TahlilGaran] Collocations Dictionary ▲