دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی playsome )

playsome

playsome adjective. ['pleɪs(ǝ)m] Now chiefly dial.

بازیگوش، سربهوا

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» playsome
» playstation
» playsuit
» plaything
» playtime

English Dictionary

playsome adjective. ['pleɪs(ǝ)m] Now chiefly dial. E17.
[from PLAY noun + -SOME¹.]
Inclined to play; playful.

■ playsomely adverb M17.

■ playsomeness noun L17.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲