دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی indenter )

indenter

indenter noun. [ɪn'dɛntǝ] Also indentor.

سفارش دادن، درخواست کردن، بر جسته کردن، دندانه دار کردن، تو رفتگی، سفارش (دادن)، دندانه گذاری، کامپیوتر: شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ، حقوقی: تقاضا یا سفارش جنس، بازرگانی: سفارش رسیده از خارج، سفارش خرید از کشور بیگانه

indent (to) :

معماری: دندانه دار کردن

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» indenter
» indenting
» indention
» indenture
» indentured

English Dictionary

indenter ^[1]
indenter ^[2]

indenter noun. [ɪn'dɛntǝ] Also indentor. M17.
[from INDENT verb¹, verb² + -ER¹, -OR.]
I. from INDENT verb¹.
1. A person who orders something by indent. M17.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲

indenter
II. from INDENT verb².

2. A thing which produces indentations; spec. a small hard object used for producing an indentation in a solid (as in an indentation test). E20.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲