دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی improvised )

improvised

/'ımprə'vaızd/

بهبود سازی شده، اصلاح شده، نظامی: بهترسازی شده

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» improvised
» improvised explosive device
» improviser
» improvisor
» imprudence

Synonyms & Related Words

improvised
[adjective]
Synonyms: extemporaneous, autoschediastic, extemporary, extempore, impromptu, offhand, spur-of-the-moment, unrehearsed, unstudied

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲