fused

تلفظ آنلاین

fused /fjuːzd/ adjective

fuse :
فیوز، فتیله، روان شدن، (نظامی). فتیله مواد منفجره، فتیله گذاشتن در، سیم گذاشتن، فیوزدارکردن، آمیختن، ترکیب کردن یا شدن، ذوب شدن، گداختن، مهندسی: فیوز، کامپیوتر: آمیختن، مهندسی: فیوز، شیمی: گداختن، علوم هوایی: فیوز، علوم دریایی: ماسوره
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
fused /fjuːzd/ adjective British English
if a piece of electrical equipment is fused, it is fitted with a fuse

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.