flux

تلفظ آنلاین

flux /flʌks/ noun [uncountable]

تراوش، فلوی الکتریکی، فلوی مغناطیسی شار الکتریکی یا مغناطیسی، ماده گدازاور، تغییرات پی در پی، روان ساز، سیلان، سیل، سرعت جریان، گداختگی، گداز، تغییرات پی درپی، اسهال، خون ریزش، جاری شدن، گداختن، آب کردن، شار، مهندسی: جریان، مهندسی: گدازا، معماری: ذوب کننده، شیمی: گدازاور، ورزش: ترشح، علوم هوایی: فلوی مغناطیسی
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
مهندسی: شار، گدازاور، شیمی: تراوش، ترشح، تربیت بدنی: فلوی الکتریکی، فلوی مغناطیسی شار الکتریکی یا مغناطیسی، گدازاور، ماده گدازاور، تغییرات پی در پی، جریان، مهندسی: روان ساز، شار، فلوی مغناطیسی، هواپیمایی: ذوب کننده، معماری: گدازا، مهندسی: سیلان، ریزش، سیل، سرعت جریان، گداختگی، گداز، تغییرات پی درپی، اسهال، خون ریزش، جاری شدن، گداختن، آب کردن، شارکامپیوتر: جریانزیست شناسی: سیلان، گردش، جریان.

[TahlilGaran] Persian Dictionary

flux
[noun]
Synonyms: diarrhea, backdoor trots, dysentery, Montezuma's revenge, runs, scour(s), *shits, squirts, summer complaint, trots, flow, current, drift, flood, rush, spate, stream, tide
[verb]
Synonyms: liquefy, deliquesce, dissolve, fuse, liquesce, melt, run, thaw

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary

flux /flʌks/ noun [uncountable]
[Date: 1300-1400; Language: Latin; Origin: fluxus, past participle of fluere 'to flow']
a situation in which things are changing a lot and you cannot be sure what will happen:
Everything is in flux at the moment.
The education system is still in a state of flux.

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.