دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی discretionary )

discretionary ●○○○○

تلفظ آنلاین

ACADEMIC

di‧scre‧tion‧a‧ry /dɪˈskreʃənəri $ -neri/ adjective

صلاحدیدی، احتیاطی، بصیرتی، حقوقی: تعزیر

اختیاری، میلی، واگذار شده به انصاف و نظر شخص

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» discretionary
» discretionary fiscal policy
» discretionary income
» discretive
» discriminability

Synonyms & Related Words

discretionary
[adjective]
Synonyms: optional, elective, facultative, nonobligatory

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary ▲

English Dictionary

di‧scre‧tion‧a‧ry AC /dɪˈskreʃənəri $ -neri/ adjective
not controlled by strict rules, but decided on by someone in a position of authority:

the court’s discretionary powers
discretionary award/grant/fund etc

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English ▲