دیکشنری آنلاین تحلیلگران ( معنی فارسی branchy )

branchy

branchy adjective. ['brɑ:n(t)ʃi]

شاخه دار

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر

به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.

See more results:

» branchy
» brand
» brand image
» brand leader
» brand loyalty

English Dictionary

branchy adjective. ['brɑ:n(t)ʃi] LME.
[from BRANCH noun + -Y¹.]
Bearing or consisting of branches; putting forth offshoots, ramifying; antlered.

■ branchiness noun E17.

[TahlilGaran] English Dictionary ▲