bottomed

bottomed adjective. ['bɒtǝmd]

bottom :
قسمت تحتانی، نشیمنگاه، باسن
پایه، ته، زیر، پایین، بنیان نهادن، ذیل، قسمت زیر آب کشتی، مقر، کشتی، کف، تحتانی، مهندسی: ته انداختن، عمران: کف نهر، معماری: پایین، بازرگانی: با پایین ترین نرخ تنزیل کردن، ورزش: قسمت آخر بازی بیس بال، نظامی: کف تفنگ
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
bottomed adjective. ['bɒtǝmd] M16.
[from BOTTOM noun, verb: see -ED2, -ED1.]
Having a bottom, provided with a bottom or foundation (of specified form or nature).

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.