aggregation

تلفظ آنلاین

انبوهش، تجمع، گرد آمدگی، اجتماع، توده، انبوه، تراکم، کامپیوتر: تراکم، معماری: خاکدانه شدن، روانشناسی: گردامدگی، زیست شناسی: انبوهی
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
مهندسی: تجمع، تراکم، کامپیوتر: انبوهش، انبوهی، زیست شناسی: خاکدانه شدن، معماری: توده، گردامدگی، روانشناسی: تجمع، گرد آمدگی، اجتماع، توده، انبوه، تراکمپزشکی: انبوهشزیست شناسی: تراکم، تودهشیمی: انبوهش

[TahlilGaran] Persian Dictionary

aggregation
[noun]
Synonyms: aggregate, agglomerate, agglomeration, conglomerate, conglomeration, accumulation, amassment, collection, cumulation, hoard, trove, gathering, assemblage, assembly, company, congeries, crowd, group, muster, ruck
Antonyms: constituent, element
Related Words: backlog, reserve, stockpile

[TahlilGaran] English Synonym Dictionary

See main entry: aggregate

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.